How can you see into my eyes like open doors
Leading you down into my core
Where I’ve become so numb
Without a soul
My spirit's sleeping somewhere cold
Until you find it there and lead it back home
wake me up Wake me up inside
I can’t wake up Wake me up inside
Save me Call my name and save me from the dark
Wake me up Bid my blood to run
I can’t wake up Before I come undone
Save me Save me from the nothing I’ve become
Now that I know what I’m without
You can’t just leave me
Breathe into me and make me real
Bring me
To life
wake me up Wake me up inside
I can’t wake up Wake me up inside
Save me Call my name and save me from the dark
Wake me up Bid my blood to run
I can’t wake up Before I come undone
Save me Save me from the nothing Ive become
Bring me to life
[I’ve been living a lie..There’s nothing inside]
Bring me to life
Frozen inside without your touch
Without your love, darling
Only you are the life among the dead
All of this I, I can’t believe I couldn’t see
Kept in the dark, but you were there in front of me
I’ve been sleeping a thousand years it seems
Got to open my eyes to everything
[Without a thought, without a voice, without a soul]
{Don’t let me die here It must be something wrong)
Bring me to life
[wake me up] Wake me up inside
[I can’t wake up] Wake me up inside
[Save me] Call my name and save me from the dark
Wake me up Bid my blood to run
I can’t wake up Before I come undone
Save me Save me from the nothing I’ve become
Bring me to life
[I’ve been living a lie.. There’s nothing inside]
Bring me to life
چطور می توانی در چشم هایم خیره شوی که همچون درهای گشوده
تو را به درونم راهنمایی می کنند
جایی که خیلی بی حس شده ام
بدون روح
روح من جایی سرد خوابیده است
تازمانی که تو پیدایش کنی و به سمت خانه راهنماییش کنی
[مرا بیدار کن] مرا در درون بیدار کن
[نمی توانم بیدار شوم] مرا در درون بیدار کن
[نجاتم بده] نامم را صدا بزن و مرا از تاریکی نجات بده
[بیدارم کن] خونم را به جوشش بینداز
[نمی توانم بیدار شوم] قبل از اینکه نا تمام بمانم
[نجاتم بده] مرا از این هیچ که گرفتارش شده ام،نجات بده
حالا که می دانم بدون چه چیزی هستم
نمی توانی مرا تنها بگذاری
درون من نفس بکش و من را واقعی کن
مرا به زندگی
باز گردان
[مرا بیدار کن] مرا در درون بیدار کن
[نمی توانم بیدار شوم] مرا در درون بیدار کن
[نجاتم بده] نامم را صدا بزن و مرا از تاریکی نجات بده
[بیدارم کن] خونم را به جوشش بینداز
[نمی توانم بیدار شوم] قبل از اینکه نا تمام بمانم
[نجاتم بده] مرا از این هیچ که گرفتارش شده ام،نجات بده
مرا به زندگی باز گردان
[زندگی من دروغ بود ... هیچ چیز در من نیست]
مرا به زندگی باز گردان
بدون لمس تو در درون یخ زده ام
بدون عشقت، عزیزم
فقط تو زندگی در میان مرگ هستی
[باورم نمیشه که همهی این سالها نمیتونستم ببینم
اسیر تاریکی بودم غافل از اینکه تو روبروم بودی]
ظاهرا من هزاران سال خوابیده بودم
باید چشمانم را رو به همه چیز بگشایم
[بدون فکر، بدون صدا، بدون روح]
نگذار اینجا بمیرم (این کار اشتباهه)
مرا به زندگی باز گردان
[مرا بیدار کن] مرا در درون بیدار کن
[نمی توانم بیدار شوم] مرا در درون بیدار کن
[نجاتم بده] نامم را صدا بزن و مرا از تاریکی نجات بده
[بیدارم کن] خونم را به جوشش بینداز
[نمی توانم بیدار شوم] قبل از اینکه نا تمام بمانم
[نجاتم بده] مرا از این هیچ که گرفتارش شده ام،نجات بده
مرا به زندکی باز گردان
[تمام مدت با یه دروغ زندگی میکردم ... هیچ چیز در من نیست]
مرا به زندگی باز گردان
Evanescence
Feat. Paul McCoy