ابزار منو ثابت

دلشوره

چله به چله عشق را از غم به شادی می بریم

حق خود از لبخند را ، با اشک با خون می خریم

هرجا سکوت کوچه ها ، از ترس سنگین تر شود

یک آه هم گل میکند تا شهر رنگین تر شود

پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت

شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت

شب از درون می پوسد و با یک تلنگر می رود

دستان ما در بند هم دور از تصور می رود

حتی عبور از عشق هم رو به رهایی سخت نیست

بی ذوق آزادی کسی با عشق هم خوشبخت نیست

ققنوس بر می خیزد و ما را تماشا می کند

شعله فرو می افتد و در بهت حاشا میکند

 

سالار عقیلی

 

[ سه شنبه 7 مرداد 1393برچسب:,

] [ 10:11 ] [ دلشوره ]

[ ]

گلنار گلنار کجایی که از غمت ناله می کند عاشق وفادار

گلنار گلنار کجایی که بی تو شد دل اسیر غم دیده ام گهربار

گلنار گلنار دمی اولین شب آشنایی و عشق ما بیاد آر

گلنار گلنار در آن شب تو بودی و عیش و عشرت و آرزوی بسیار

چه دیدی از من، حبیبم گلنار

که دادی آخر، فریبم گلنار

نیابی ای کاش نصیب از گردون

که شد ناکامی نصیبم گلنار

بود مرا در دل شب تار آرزوی دیدار

تا به کی پریشان تا به کی گرفتار

یا مده مرا وعده ی وفا راز خود نگه دار

یا بروی من خنده ها بزن قلب من بدست آر

چه دیدی از من، حبیبم گلنار

که دادی آخر، فریبم گلنار

نیابی ای کاش نصیب از گردون

که شد ناکامی نصیبم گلنار

لب خود بگشا لب خود بگشا به سخن گلنار

دل زارم را مشکن گلنار

نشدی عاشق نشدی عاشق ز کجا دانی

چه کشد هرشب دل من گلنار

 لب خود بگشا لب خود بگشا به سخن گلنار

دل زارم را مشکن گلنار

نشدی عاشق نشدی عاشق ز کجا دانی

چه کشد هرشب دل من گلنار

 

شهرام ملک زاده

[ چهار شنبه 1 مرداد 1393برچسب:,

] [ 1:16 ] [ دلشوره ]

[ ]

يه پنجره با يه قفس ، يه حنجره بي هم نفس

سهم من از بودن تو ، يه خاطرست همين و بس

تو اين مثلث غريب، ستاره ها رو خط زدم

دارم به آخر ميرسم ، از اونور شب اومدم

يه شب که مثل مرثيه، خيمه زده رو باورم

ميخوام تو اين سکوت تلخ، صداتو از ياد ببرم

بزار که کوله بارمو، رو شونه ي شب بذارم

بايد که از اينجا برم ، فرصت موندن ندارم

داغ ترانه تو دلم، شوق رسيدن تو تنم

تو حجم سرد اين قفس، منتظر پر زدنم

من از تبار غربتم، از آرزوهاي محال

قصه ي ما تموم شده ، با يه علامت سوال

 

شادمهر عقیلی 

 

 

[ یک شنبه 8 تير 1393برچسب:,

] [ 8:41 ] [ دلشوره ]

[ ]

آسیمه سر رسیدی از غربت بیابان، دلخسته دیدمت از آوار خیس باران

وا مانده در تبی گنگ، ناگه به من رسیدی، من خود شکسته از خود، در فصل ناامیدی

در برکه ی دو چشمت نه گریه و نه خنده، گم کرده راه شب را، سرگشته چون پرنده

من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم، پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم

پیدا نمی شدی تو، شاید که مرده بودم

من با تو خو گرفتم، از خنده ات شکفتم، چشم تو شاعرم بود تا این ترانه گفتم

در خلوت سرایم یکباره پر کشیدی، آنگاه ای پرنده بار دگر پریدی

در خلوت سرایم یکباره پر کشیدی, آن گاه ای پرنده بار دگر پریدی

من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم، پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم

پیدا نمی شدی تو، شاید که مرده بودم

آسیمه سر رسیدی از غربت بیابان، دلخسته دیدمت از آوار خیس باران

وا مانده در تبی گنگ، ناگه به من رسیدی، من خود شکسته از خود، در فصل نا امیدی

در برکه ی دو چشمت نه گریه و نه خنده، گم کرده راه شب را، سرگشته چون پرنده

من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم، پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم

پیدا نمی شدی تو، شاید که مرده بودم

 

محمد اصفهانی 

 

 

[ پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:,

] [ 1:30 ] [ دلشوره ]

[ ]

ندیدم شهی در دل آرایی تو

به قربان اخلاق مولایی تو

تو خورشیدی و ذره پرور ترینی

فدای سجایای زهرایی تو

نداری به کویت ز من بی نواتر

ندیدم کریمی به طاهایی تو

نداری گدایی به رسوایی من

ندیدم نگاری به زیبایی تو

نداری مریضی به بد حالی من

ندیدم دمی چون مسیحایی تو

نداری غلامی به تنهایی من

ندیدم غریبی به تنهایی تو

نداری اسیری به شیدایی من

ندیدم کسی را به آقایی تو

امید غریبان تنها کجایی؟

چراغ سر قبر زهرا کجایی؟

تجلی طه ، گل اشک مولا ، دل آشفته ی داغ آن کوچه ی غم

گرفتار گودال خولی ، دل افگار غم های زینب ، سیه پوش قاسم

عزادار اکبر گل باغ لیلا ، پریشان دست علم گیر سقا

نفس های سجاد ، نواهای باقر ، دعاهای صادق

کس بی کسی های شب های کاظم

حبیب رضا و انیس غریب جواد الائمه

تمنای هادی ، عزیز دل عسکری ، پس نگارا بفرما کجایی.. کجایی.. کجایی..

دلم جز هوایت هوایی ندارد

لبم غیر نامت نوایی ندارد

وضو و اذان و نماز و قنوتم

بدون ولایت بهایی ندارد

دلی که نشد خانه ی یاس نرگس

خراب است و ویران صفایی ندارد

بیا تا جوانم  بده رخ نشانم

که این زندگانی وفایی ندارد

 

علی فانی 

 

 

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:,

] [ 19:11 ] [ دلشوره ]

[ ]

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم

 سنگ خارا را نشان این دل شیدا بگیرم

مو به مو دارم سخن ها، نکته ها از انجمن ها،

بشنو ای سنگ بیابان، بشنوید ای باد و باران

 با شما دمسازم اکنون

با شما دمسازم اکنون

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم

 سنگ خارا را نشان این دل شیدا بگیرم

مو به مو دارم سخن ها

 نکته ها از انجمن ها،

بشنو ای سنگ بیابان، بشنوید ای باد و باران

 با شما دمسازم اکنون

با شما دمسازم اکنون

شمع خود سوزی چو من، در میان انجمن

 گاهی اگر آهی کشد دلها بسوزد

گاهی اگر آهی کشد دل ها بسوزد

یک چنین آتش به جان، مصلحت باشد همان

 با عشق خود تنها شود، تنها بسوزد

با عشق خود تنها شود، تنها بسوزد

من یکی مجنون دیگر در پی لیلای خویشم

 عاشق این شور و حال عشق بی پروای خویشم

تا به سویش رهسپارم، سر ز مستی برندارم

 من پریشان حال و دلخون، با همین دنیای خویشم

 

اسفندیار 

 

 

[ دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:,

] [ 9:56 ] [ دلشوره ]

[ ]

لیلی بنشین خاطره ها را رو کن، لب وا کن و با واژه بزن جادو کن

لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست، بعد از من و جان کندن من نوبت توست

لیلی مگذار از دَم خود دود شوم، لیلی مپسند این همه نابود شوم

لیلی بنشین، سینه و سر آوردم، مجنونم و خوناب جگر آوردم

مجنونم و خون در دهنم می رقصد، دستان جنون در دهنم می رقصد

مجنون تو هستم که فقط گوش کنی، بگذاری ام و باز فراموش کنی

دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست، یک عاشق این گونه از این دست کجاست

تا اخم کنی دست به خنجر بزند، پلکی بزنی به سیم آخر یزند

تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود، تا آه کشی،بند دلش پاره شود

ای شعله به تن،خواهر نمرود بگو، دیوانه تر از من چه کسی بود،بگو

آتش بزن این قافیه ها سوختنی ست، این شعر پُر از داغ تو آتش زدنی ست

ابیات روانی شده را دور بریز، این درد جهانی شده را دور بریز

من را بگذار عشق زمین گیر کند، این زخم  سراسیمه مرا پیر کند

این پچ پچه ها چیست،رهایم بکنید، مردم خبری نیست،رهایم بکنید

من را بگذارید که پامال شود، بازیچه ی اطفال کهنسال شود

من را بگذارید به پایان برسد، شاید لَت و پارَم به خیابان برسد

من را بگذارید بمیرد،به درَک، اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک

من شاهد نابودی دنیای منم، باید بروم دست به کاری بزنم

حرفت همه جا هست،چه باید بکنم، با این همه بن بست چه باید بکنم

لیلی تو ندیدی که چه با من کردند، مردم چه بلاها به سَرم آوردند

من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند، در شهر خودم مرا نمی فهمیدند

این دغدغه را تاب نمی آوردند، گاهی همگی مسخره ام می کردند

بعد از تو به دنیای دلم خندیدند، مردم به سراپای دلم خندیدند

در وادی من چشم چرانی کردند، در صحن حَرم تکه پرانی کردند

در خانه ی من عشق خدایی می کرد، بانوی هنر، هنرنمایی می کرد

من زیستنم قصه ی مردم شده است، یک تو، وسط زندگیم گم شده است

اوضاع خراب است،مراعات کنید، ته مانده ی آب است،مراعات کنید

از خاطره ها شکر گذارم، بروید، مال خودتان دار و ندارم، بروید

لیلی تو ندیدی که چه با من کردند، مردم چه بلاها به سرم آوردند

من از به جهان آمدنم دلگیرم، آماده کنید جوخه را، می میرم

در آینه یک مرد شکسته ست هنوز، مرد است که از پا ننشسته ست هنوز

یک مرد که از چشم تو افتاد شکست، مرد است ولی خانه ات آباد، شکست

در جاده ی خود یک سگ پاسوخته بود، لب بر لب و دندان به زبان دوخته بود

بر مسند آوار اگر جغد منم، باید که در این فاجعه پرپر بزنم

اما اگر این جغد به جایی برسد، دیوانه اگر به کدخدایی برسد

ته مانده ی یک مرد اگر برگردد، صادق،سگ ولگرد اگر برگردد

معشوق اگر زهر مهیا بکند، داوود نباشد که دری وا بکند

این خاطره ی پیر به هم می ریزد، آرامش تصویر به هم می ریزد

ای روح مرا تا به کجا می بری ام، دیوانه ی این سراب خاکستری ام

می سوزم و می میرم و جان می گیرم، با این همه هر بار زبان می گیرم

در خانه ی من پنجره ها می میرند، بر زیر و بم باغ، قلم می گیرند

این پنجره تصویر خیالی دارد، در خانه ی من مرگ توالی دارد

در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست، آغاز نکن،این اَلَک آویختنی ست

بعد از تو جهان دگری ساخته ام، آتش به دهان خانه انداخته ام

بعد از تو خدا خانه نشینم نکند، دستان دعا بدتر از اینم نکند

من پای بدی های خودم می مانم، من پای بدی های تو هم می مانم

لیلی تو ندیدی که چه با من کردند، مردم چه بلاها به سرم آوردند

آواره ی آن چشم  سیاهت شده ام، بیچاره ی آن طرز نگاهت شده ام

هر بار مرا می نگری می میرم، از کوچه ی ما می گذری، می میرم

سوسو بزنی، شهر چراغان شده است، چرخی بزنی،آینه بندان شده است

لب باز کنی،آتشی افروخته ای، حرفی بزنی،دهکده را سوخته ای

بد نیست شبی سر به جنونم بزنی، گاهی سَرکی به آسمانم بزنی

من را به گناه بی گناهی کشتی، بانوی شکار، اشتباهی کشتی

بانوی شکار،دست کم می گیری، من جان دهم آهسته تو هم می میری

از مرگ تو جز درد مگر می ماند، جز واژه ی برگرد مگر می ماند

این ها همه کم لطفی  دنیاست عزیز، این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز

دیوانه ام،از دست خودم سیر شدم، با هر کس همنام  تو درگیر شدم

ای تُف به جهان تا ابد غم بودن، ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن

یادش همه جا هست،خودش نوش  شما، ای ننگ بر و مرگ بر آغوش شما

شمشیر بر آن دست که بر گردنش است، لعنت به تنی که در کنار تنش است

دست از شب و روز گریه بردار گلم، با پای خودم می روم این بار گلم

 

 

علیرضا آذر

 

 

[ دو شنبه 12 خرداد 1393برچسب:,

] [ 12:3 ] [ دلشوره ]

[ ]

رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر

غریب و خسته رسیدم ، به قلتگاه امیر

رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر

غریب و خسته رسیدم ، به قلتگاه امیر

زمان هنوز همان شرمسار بهت زده

زمین هنوز همین سخت جان لال شده

جهان هنوز همان دست بسته ی تقدیر!

جهان هنوز همان دست بسته ی تقدیر!

زمان هنوز همان شرمسار بهت زده

زمین هنوز همین سخت جان لال شده

جهان هنوز همان دست بسته ی تقدیر!

جهان هنوز همان دست بسته ی تقدیر

هنوز نفرین می بارد از در و دیوار

هنوز نفرت از پادشاه بد کردار

هنوز وحشت از جانیان آدمخوار

هنوز لعنت بر بانیان آن تزویر

هنوز نفرین می بارد از در و دیوار

هنوز نفرت از پادشاه بد کردار

هنوز وحشت از جانیان آدمخوار

هنوز لعنت بر بانیان آن تزویر

هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند

هنوز بید پریشیده سر فکنده به زیر

هنوز همهمه ی سروها که : ای جلاد!

مزن! مکش! چه کنی؟ های؟! ای پلید شریر!

مزن! مکش! چه کنی؟ های؟! ای پلید شریر!

چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟

چگونه تیرگشایی به شیر در زنجیر ؟

چگونه تیرگشایی به شیر در زنجیر؟

نه خون، نه خون ، که عشق به آزادگی، شرف ، انسان

نه خون ، که عشق به آزادگی، شرف ، انسان

نه خون، که داروی غم های مردم ایران!

هنوز زاری آب ، هنوز ناله ی باد

هنوز زاری آب ، هنوز ناله ی باد

هنوز گوش کر آسمان ، فسونگر پیر!

تو را ز کنگره ی عرش می زنند صفیر!

به اسب و پیل چه نازی که رخ به خون شستند

به اسب و پیل چه نازی که رخ به خون شستند

در این سراچه ی ماتم پیاده ، شاه ، وزیر!

در این سراچه ی ماتم پیاده ، شاه ، وزیر!

چون او دوباره بیاید کسی ؟ محال... محال...

چون او دوباره بیاید کسی ؟ محال... محال...

هزار سال بمانی اگر ، چه دیر... چه دیر...!

هزار سال بمانی اگر ، چه دیر... چه دیر...!

 

 

 

خواننده : شهرام ناظری

 

[ پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:,

] [ 10:42 ] [ دلشوره ]

[ ]

 

ببار ای بارون ببار، با دلم گریه کن خون ببار

در شبهای تیره چون زلف یار، بهر لیلی چو مجنون ببار، ای بارون

دلا خون شو خون ببار، بر کوه و دشت و هامون ببار

دلا خون شو خون ببار، بر کوه و دشت و هامون ببار

به سرخی لبهای سرخ یار، به یاد عاشقای این دیار

به کام عاشقای بی مزار، ای بارون

ببار ای بارون ببار، با دلم گریه کن خون ببار

در شبهای تیره چون زلف یار، بهر لیلی چو مجنون ببار، ای بارون

ببار ای ابر بهار، با دلم به هوای زلف یار

داد و بیداد از این روزگار، ماه رو دادن به شبهای تار، ای بارون

ببار ای بارون ببار، با دلم گریه کن خون ببار

در شبهای تیره چون زلف یار، بهر لیلی چو مجنون ببار، ای بارون

دلا خون شو خون ببار، بر کوه و دشت و هامون ببار

دلا خون شو خون ببار، بر کوه و دشت و هامون ببار

به سرخی لبهای سرخ یار، به یاد عاشقای این دیار

به یاد عاشقای این دیار، به کام عاشقای بی مزار، ای بارون

 ببار ای بارون ببار، با دلم گریه کن خون ببار

در شبهای تیره چون زلف یار، بهر لیلی چو مجنون ببار، ای بارون

با دلم گریه کن خون ببار، در شبهای تیره چون زلف یار

بهر لیلی چو مجنون ببار، ای بارون

 

محمدرضا شجریان

 

 

[ پنج شنبه 1 خرداد 1393برچسب:,

] [ 22:39 ] [ دلشوره ]

[ ]

ای همدم روزگار چونی بی من

ای مونس و غمگسار چونی بی من

من با رخ چون خزان زردم بی تو

تو با رخ چون بهار چونی بی من

 ای زندگی تن و توانم همه تو

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی از آنی همه من

من نیست شدم در تو از آنم همه تو

 ای همدم روزگار چونی بی من

ای مونس و غمگسار چونی بی من

من با رخ چون خزان زردم بی تو

تو با رخ چون بهار چونی بی من

 عشقت به دلم بر آمد و شاد برفت

باز آمد و رخت خویش بنهاد ، برفت

گفتم به تکلف دو سه روزی بنشین

بنشست و کنون رفتنش از یاد برفت

ای همدم روزگار چونی بی من

ای مونس و غمگسار چونی بی من

من با رخ چون خزان زردم بی تو

تو با رخ چون بهار چونی بی من

 ای در دل من میل و تمنا همه تو

و اندر سر من مایه ی سودا همه تو

هر چند به روزگار در می نگرم

هر چند به روزگار در می نگرم

امروز همه تویی

امروز همه تویی

و فردا همه تو

و فردا همه تو

ای همدم روزگار چونی بی من

ای مونس و غمگسار چونی بی من

من با رخ چون خزان زردم بی تو

تو با رخ چون بهار چونی بی من

 

خواننده : همایون شجریان

 

 

 

[ شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:,

] [ 20:54 ] [ دلشوره ]

[ ]

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 22 صفحه بعد