ابزار منو ثابت

دلشوره


گل         7
آذر 1392

     19.33

 

گل : ببین وبت بسیار بیخوده تازه چقد خودتونو میگیرید کپی نکنید مگر فکر کردی مطلبتون زیباست .فکر کنم خیلی دروغگو هم باشید گرجستان ابروی همه رو بردی خودتو به مازندرانی ها نچسبون . تجریش مازندران وبتو میبندم خالی بند . از چالوس

سلام به دوستان خوب خودم

همین چند دقیقه پیش نظریه بالا در نظرات خصوصی وبم ثبت شده بود که تصمیم گرفتم در نظرات عمومی وب و در پستی مستقل در صفحه اصلی وب منتشرش کرده و جواب بقول معروف دندان شکنی به این بی دندان بدهم ، پس همگی عزیزانم به بزرگواری خودشان ببخشند چون قبلا" در یک پست مستقل در وبلاگ خواسته بودم که رهایم کنند .

ای ابله نادان ، هر تازه کاری در امور وبلاگ میداند که تنظیمات اولیه ثبت شده در برخی از سیستمهای وبلاگدهی مثل لوکس بلاگ قادر به تغییر تنظیمات اولیه نبوده و باید تغییرات مجدد را در پستی دیگر منتشر کرد ، یاد بگیر ، بعد از فسفرهای نداشته مغزت بسوزان .

ای ابله نادان ، جرا برای اینکه نادانی خودت را جائی خرج کنی از دیگران مدد میگیری ، جائی گفته ائی خودت را به ما مازندرانی ها نچسبان ، بلانسبت  تمام مازندرانیهای عزیز ، محترم و بزرگوار که مدتی در یکی از شهرهای آنان میهمان بودم به توچه مربوطه که من خودم را به کجا میچسبانم ؟ کلانتری ؟ داروغه ائی ؟ فضول محله ائی ؟ مالکی ؟ آخر به تو چه بی مخچه ؟

ای ابله نادان ، من هر چه دلم میخواهدمینویسم و منتشر میکنم ، به تو و فضولانی همچون تو ارتباطی ندارد ، ادعائی کردی که وبت را میبندم ، لعنت بر پدر مادرت اگر نبندی ؟ اگر توان اینگونه کارها را داری ببند ، اگر نبستی آدرس بفرمائید تا برایتان یک ست کامل ماتیک سرخاب بفرستم زحمت کشیده ، مفصلا" بزک کرده و حداقل بزک شده به خاله زنک بازیتان ادامه دهید ، این  ... خوردن ها به توی نا معلوم الحال نیامده .

 ای ابله نادان ، بیخود یا باخود بودن مطالب وب نیز به سرکار یا جنابعالی ارتباطی ندارد ، ناراحتی ؟ نخوان ، یا اگر خواندی فشار آمد ، بمیر ، چه باک یک حمار کمتر .

ای ابله نادان ، آدمی که جرات ندارد خودش را معرفی کند !  آدرس بگذارد ! اگر مرد است که نامرد شود و روسری بر سر گیرد اگر از نسوان است که خوب حرفی ندارم  همانا سکوت کنم برای نسوان که داغش تازه شود . البته باز هم بلانسبت جماعت نسوان فهممیده .

دلشششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششوره      

[ پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:,

] [ 21:35 ] [ دلشوره ]

[ ]

ای ساعتهای دیواری

ای عقربه های ساعتی

ای ثانیه های لعنتی

کند برو

یواش برو

آدرسی نیست

 مقصدی نیست

آدرس تو یه دایره است

توی اون یه دایره

یه دنیا زندگی

شمارش رسیدن به ته خط

یواش برو ، کند برو ، آهسته برو

تا نرسیم به ته خط

 

 

 

هرگونه برداشت غیر مجاز از متن پیگرد قانونی در پی خواهد داشت . دلشوره

[ دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,

] [ 19:9 ] [ دلشوره ]

[ ]

 

دوستان عزیزم سلام

 

سلامی به سبزی بهار ، به گرمی تابستان ، زردی پائیز و زیبائی زمستان ، سلامی از روی اخلاص به تمام کسانی که خلق و خوی این کوچکشان را نمیشناسند ، سلام بر همه ، این سلام را از بنده کوچک خدا پذیرا باشید ، دوستان عزیزم که با محبت ذاتی خود از وبلاگ بازدید و محبت خود را با اعلام نظر ، ارسال ایمیل یا حتی تماس تلفنی ابراز مینمایند سلام .

 

 لازم دیدم نکاتی را جهت استحضارتان بعرض برسانم تا اگر بعضا" تقصیری متوجه حقیر بود بر خود نگرفته و بخشایشگر تقصیرم باشید ، این حقیر بعلت پاره ائی مسائل اخیرا" مورد هجمه برخی دوستان واقع  و مکدر شده ، عنان اختیار از کف داده و پاسخهائی داده ام که شاید سنگین باشد ، خواستم بدانید ، من فقط بنده خدایم نه مخلوق خدا ، گردن در مقابل او خم خواهم کرد نه بنده خدا ، نه حزبی ام ، نه جناحی ، نه سیاسی ام ، نه به سیاست علاقه ائی دارم ، نه  اداری ام  نه  بیداری  ، نه بیسواد نه با سواد ، فقط خلق و خوئی انتقادگرا و ریز بین دارم ، اگر خطی سیاه بر ورق سفید میزنم برای دل خودم است و بس ، پس رهایم کنید این دل مرده را ، رهایم کنید تا با غم خود گریبان غم گیرم ، رهایم کنید . دلشوره  

 

 

[ جمعه 1 آذر 1392برچسب:,

] [ 17:23 ] [ دلشوره ]

[ ]

در این شهر قافیه ها باختنی است ، دلداده و دلدار هست ولی سوختنی است ، عاشق دلباخته هست ولی سوختنی است ، دیده دلباخته هست ولی سوختنی است ، در این جهان نامردی ها معرفت هست ولی سوختنی است ، در روز سیاه گریه دلباخته ها سوختنی است ، اشکی نیست سرچشمه هر اشکی سوختنی است . دلشوره

 

ای ننگ بر این قافیه باخته / ای ننگ بر این آه دل سوخته

ای ننگ بر این عاشق دلباخته / ای ننگ بر این داغ دل سوخته

ای ننگ بر این دیده دلباخته / ای ننگ بر این درد دل سوخته

ای ننگ بر این جهان نامردی ها / ای ننگ بر این معرفت  سوخته

ای ننگ بر این روز سیاه ، گریه دلباخته / ای ننگ بر این قطره اشک ، که آنهم سوخته

دلشوره ، ای ننگ بر این ثانیه ها

            ای ننگ بر این ثانیه ها

 

 

هرگونه برداشت غیر مجاز از متن فوق بدون اجازه نگارنده پیگرد قانونی در پی خواهد شد . دلشوره

 

[ دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:,

] [ 14:40 ] [ دلشوره ]

[ ]

دوستان هنرمندم سلام : براتون رو وبم یه دکلمه بسیار زیبا از ناصر آذر گذاشتم ، حیفم اومد متن این دکلمه رو تو این پست نذارم ، شاید بعضی ها بخواهند این متن رو همراه خود دکلمه زمزمه کنند  . دلشوره

عنوان:‌ هم مرگ

 شعر و دکلمه : علیرضا آذر

خواننده تک بیت: میلاد بابایی

 

لیلی بنشین خاطره ها را رو کن، لب وا کن و با واژه بزن جادو کن

لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست، بعد از من و جان کندن من نوبت توست

لیلی مگذار از دَم خود دود شوم، لیلی مپسند این همه نابود شوم

لیلی بنشین، سینه و سر آوردم، مجنونم و خوناب جگر آوردم

مجنونم و خون در دهنم می رقصد، دستان جنون در دهنم می رقصد

مجنون تو هستم که فقط گوش کنی، بگذاری ام و باز فراموش کنی

دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست، یک عاشق این گونه از این دست کجاست

تا اخم کنی دست به خنجر بزند، پلکی بزنی به سیم آخر یزند

تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود، تا آه کشی،بند دلش پاره شود

ای شعله به تن،خواهر نمرود بگو، دیوانه تر از من چه کسی بود،بگو

آتش بزن این قافیه ها سوختنی ست، این شعر پُر از داغ تو آتش زدنی ست

ابیات روانی شده را دور بریز، این درد جهانی شده را دور بریز

من را بگذار عشق زمین گیر کند، این زخم  سراسیمه مرا پیر کند

این پچ پچه ها چیست،رهایم بکنید، مردم خبری نیست،رهایم بکنید

من را بگذارید که پامال شود، بازیچه ی اطفال کهنسال شود

من را بگذارید به پایان برسد، شاید لَت و پارَم به خیابان برسد

من را بگذارید بمیرد،به درَک، اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک

من شاهد نابودی دنیای منم، باید بروم دست به کاری بزنم

حرفت همه جا هست،چه باید بکنم، با این همه بن بست چه باید بکنم

لیلی تو ندیدی که چه با من کردند، مردم چه بلاها به سَرم آوردند

من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند، در شهر خودم مرا نمی فهمیدند

این دغدغه را تاب نمی آوردند، گاهی همگی مسخره ام می کردند

بعد از تو به دنیای دلم خندیدند، مردم به سراپای دلم خندیدند

در وادی من چشم چرانی کردند، در صحن حَرم تکه پرانی کردند

در خانه ی من عشق خدایی می کرد، بانوی هنر، هنرنمایی می کرد

من زیستنم قصه ی مردم شده است، یک تو، وسط زندگیم گم شده است

اوضاع خراب است،مراعات کنید، ته مانده ی آب است،مراعات کنید

از خاطره ها شکر گذارم، بروید، مال خودتان دار و ندارم، بروید

لیلی تو ندیدی که چه با من کردند، مردم چه بلاها به سرم آوردند

من از به جهان آمدنم دلگیرم، آماده کنید جوخه را، می میرم

در آینه یک مرد شکسته ست هنوز، مرد است که از پا ننشسته ست هنوز

یک مرد که از چشم تو افتاد شکست، مرد است ولی خانه ات آباد، شکست

در جاده ی خود یک سگ پاسوخته بود، لب بر لب و دندان به زبان دوخته بود

بر مسند آوار اگر جغد منم، باید که در این فاجعه پرپر بزنم

اما اگر این جغد به جایی برسد، دیوانه اگر به کدخدایی برسد

ته مانده ی یک مرد اگر برگردد، صادق،سگ ولگرد اگر برگردد

معشوق اگر زهر مهیا بکند، داوود نباشد که دری وا بکند

این خاطره ی پیر به هم می ریزد، آرامش تصویر به هم می ریزد

ای روح مرا تا به کجا می بری ام، دیوانه ی این سراب خاکستری ام

می سوزم و می میرم و جان می گیرم، با این همه هر بار زبان می گیرم

در خانه ی من پنجره ها می میرند، بر زیر و بم باغ، قلم می گیرند

این پنجره تصویر خیالی دارد، در خانه ی من مرگ توالی دارد

در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست، آغاز نکن،این اَلَک آویختنی ست

بعد از تو جهان دگری ساخته ام، آتش به دهان خانه انداخته ام

بعد از تو خدا خانه نشینم نکند، دستان دعا بدتر از اینم نکند

من پای بدی های خودم می مانم، من پای بدی های تو هم می مانم

لیلی تو ندیدی که چه با من کردند، مردم چه بلاها به سرم آوردند

آواره ی آن چشم  سیاهت شده ام، بیچاره ی آن طرز نگاهت شده ام

هر بار مرا می نگری می میرم، از کوچه ی ما می گذری، می میرم

سوسو بزنی، شهر چراغان شده است، چرخی بزنی،آینه بندان شده است

لب باز کنی،آتشی افروخته ای، حرفی بزنی،دهکده را سوخته ای

بد نیست شبی سر به جنونم بزنی، گاهی سَرکی به آسمانم بزنی

من را به گناه بی گناهی کشتی، بانوی شکار، اشتباهی کشتی

بانوی شکار،دست کم می گیری، من جان دهم آهسته تو هم می میری

از مرگ تو جز درد مگر می ماند، جز واژه ی برگرد مگر می ماند

این ها همه کم لطفی  دنیاست عزیز، این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز

دیوانه ام،از دست خودم سیر شدم، با هر کس همنام  تو درگیر شدم

ای تُف به جهان تا ابد غم بودن، ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن

یادش همه جا هست،خودش نوش  شما، ای ننگ بر و مرگ بر آغوش شما

شمشیر بر آن دست که بر گردنش است، لعنت به تنی که در کنار تنش است

دست از شب و روز گریه بردار گلم، با پای خودم می روم این بار گلم

 

[ جمعه 24 آبان 1392برچسب:,

] [ 14:32 ] [ دلشوره ]

[ ]

حسين آئينه نور خدائي است 
وجودش عين مصباح‌الهدايي است
اگر قرآن ناطق مرتضي بود 
حسين ايجاز آن در نينوا بود
بخوان اجمال و تفضيل امامان 
زخم يک جرعه زن با تشنه‌کامان
گرين يک جرعه ازجام حسين است 
نصيبت نورآفاق و شين و عين است
بنازم شور مرکب راندنش را 
فراز نيزه قرآن خواندنش را
عبورش را زخط آتش و خون 
حضورش را در اوج هفت گردون
سپرافکندن شب را به پايش 
طلوع صبح را در چشمهايش
غبار سم اسبش چون که خيزد 
به مستي سرمه در چشم تو ريزد
شهامت شرح قاموس حسين است 
شجاعت آستان بوس حسين است 

نام شاعر:نادر بختياري 

[ پنج شنبه 23 آبان 1392برچسب:,

] [ 10:33 ] [ دلشوره ]

[ ]

باز بر سر زنیم .

 

[ چهار شنبه 15 آبان 1392برچسب:,

] [ 11:53 ] [ دلشوره ]

[ ]

بیا شادی بریز ای ابر

از آسمون بر من ،  باران خدائی را

که شاید غم رها گردد

بشوید داغ جدائی را

داغ سیاه این فراق دائمی را

فراق سخت جانسوز جدائی را

ببار ای آسمون غم

ببار ای آسمون غم

ببار ای باران پائیزی

ببار ای باران پائیزی

که می شوید غم من را 

تا نوبتی بود از برای من

جدائی از جهان من

بشوید این همه غم را

 غم جانسوز جدائی را

فراق این سیاه دائمی را

ببار ای آسمون غم

ببار ای آسمون غم

ببار ای آسمون غم

ببار ای آسمون غم

ببار ای ابر پائیزی

 

 

هرگونه برداشت غیر مجاز از متن فوق پیگرد قانونی در پی خواهد داشت . دلشوره


[ شنبه 11 آبان 1392برچسب:,

] [ 7:7 ] [ دلشوره ]

[ ]

و آمد خبری که نباید می آمد

عمه خانم ساعت 18 روز 1392/08/04 بعد از چندین روز تحمل درد تصادف در سن 79 سالگی در گذشت ، چه روز غم انگیزی است این روز پائیزی ، این هم روزی خزان از روزهای خدا ، خدایا شکرت برای عمری که دادی و با صلاح خود اینگونه گرفتی ، روحش شاد ، یادش تا ابد در قلبم باقی  . دلشوره 

 


[ شنبه 4 آبان 1392برچسب:,

] [ 21:54 ] [ دلشوره ]

[ ]

[ سه شنبه 30 مهر 1392برچسب:,

] [ 21:22 ] [ دلشوره ]

[ ]

صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 22 صفحه بعد